ایلیا جونمایلیا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره
مامان ایلیامامان ایلیا، تا این لحظه: 31 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره
بابای ایلیابابای ایلیا، تا این لحظه: 37 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره
ساخت کلبه زندگیمونساخت کلبه زندگیمون، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

ایلیا گل پسره خونه ما

دوماهگی ایلیا

پسرم دیگه خیلی بانمک شدی و وقتی که تو کریر میذاریمت ذوق زده میشی و میخندی و پاهاتو محکم باز بسته میکنی. وقتی باهات حرف میزنم با لبخندهای نازت جوابمو میدی و منو از عشق لبریز میکنی. اما شبها جدیدا نمیخوابی و مجبوریم من و بابایی تا صبح بچرخونیمت تا کمتر گریه کنی نمیدونم مشکل بدخوابیهای شبانت کی برطرف میشه تا ما خیالمون از این بابت هم راحت بشه گل پسرم. عکسهای عزیزم در ادامه مطلب:                          ...
25 آذر 1393

چه عسلی شدی...

سلام به همگی... وای اگه بدونید پسرم چقد شیرین شده و تو دلبرو. دیگه از خودش صدا در میاره وبیشتر از قبل میخنده مامانی صدات و خیلی دوست دارم بنظرم نازترین صداییه که تو عمرم شنیدم. اینم چندتا از عکسهای شیرین کاری های این مدتت.                                         بابایی اینقدر که دوستت داره با اینکه صبح زود میخواد بره سره کار بازهم شبها میگرتت بغل تا بخوابی اما غافل از اینکه تو اونو میخوابونی قربونت بشم.  ...
21 آذر 1393

حموم چله گل پسرم

پسر قشنگم ماشالله واسه خودت مردی شدی و چهل روزگی رو رد کردی. روز دوشنبه 17آذر با بابایی بردیمت و با کاسه مخصوص دعانویسی شده آب چله رو روت ریختیم و غسلت دادیم ایشالله مبارکت باشه. اینم عکسهات بعد از حموم: ...
21 آذر 1393

احوالات پسر کوچولوی مامان در یک ماه.

عزیزدل مامان ماشالله واسه خودت عسلی شدیا!  عشقم الان یه ماهه که چراغ خونمونو روشن کردی و منو از واژه مادر لبریز کردی خدایا فقط میتونم سپاس بگم از اینکه یه فرشته سالم و خوب بهم دادی. قربون پسرم بشم که دیگه مامانشو از تنهایی درآورده و سرشو حسابی گرم کرده. مادرجون میگه ایلیا همراه اول مامانشه.  روحیات و اخلاق پسرم تو این مدت: *جیگرمامان خیلی بانمک شدی و دیگه وقتی آرومی برا خودت صدا درمیاری و به اشیا و در ودیوار خیره نگاه میکنی. *از وقتی بدنیا اومدی بیشتر وقتها اخم میکنی و الان چند روزه که خندت بیشتر شده مخصوصا بعد شیر خوردنت حسابی برا مامانی لبخند به لب مینشونی. *وقتی کسی رو برا اولین بار میبینی بهش ذل میزنی و...
7 آذر 1393

بیست و شش روز گذشت از اومدنت!

وای خدای من چقد زود بیست و شش روز از اومدنت گذشت.. باورم نمیشه انگار همین دیروز بود که بدنیا اومدی. ببخشید عزیزم که دیر اومدم و عکسهاتو گذاشتم آخه واقعا مامان وقت کم میاره. یه تعداد از عکسهات تا ده روزگی: دو روزگی                                                             سه روزگی چهار روزگی  پنج روزگی شش روزگی هفت روزگی هشت روزگی نه روزگی ده روزگی تا ده روزگی خونه آقاجون بودیم و بعد از حموم ده روزگی برگشت...
3 آذر 1393
1